ادامه از قبل...
4- جنگ اطلاعاتی :
بشر در عصر جدید شاهد به وجود آمدن انقلابی است که ماشینهای هوشمند قادرند نقش او را در بسیاری از زمینه ها ایفا کنند و این تحول عظیمی را در زندگی فردی و اجتماعی وی خواهد داشت . با اتحاد صنایع رایانه ای ، صنایع فیلم سازی و صنایع مخابرات ، بزرگرههای اطلاعاتی به وجود آمدند . که می توانند حجم عظیمی از اطلاعات را از طریق یک خط تلفن – رایانه ای به مصرف کننده برسانند .
در سالهای گذشته اینترنت تحولات عظیمی داشته و اکثر کشورها در تلاشند خود را هرچه بیشتر به این سلاح مجهز نمایند .زیرا در آینده موثرترین سلاح در نبرد بین فرهنگها می باشد . و کشورهای پیشرفته که بیشترین تولید اطلاعات را دارند بر مصرف کنندگان آنها مسلط می شوند . هدف صاحبان این ابزارها نیز فرهنگ ملی کشورها ، آداب و رسوم و سنن بومی آنهاست و کشورهایی که متکی برفرهنگ ملی ، حمایت مردمی و نظامهای و سیاسی باشند می توانند در این نبرد پیروز شوند . جنگ روانی یکی دیگر از کاربردهای این ابزار است .
5- جنگ تمدنها
نظریه برخورد تمدنها از سوی هانتینگتون مطرح شد . او به جهان غرب هشدار داده که در آینده رویارویی بین تمدنهای گوناگون برخورد تمدنهای غرب و اتحاد تمدنهای اسلامی و کنفوسیوسمی حتمی است . او تمدنهای زنده جهان را به هفت یا هشت تمدن تقسیم کرده و گسل میان این تمدنها را منشا درگیری می داند . به نطر او برخورد تمدنها آخرین مرحله تکامل است . زیرا
1- اختلاف تمدنها اساسی است .
2- خودآگاهی تمدنی در حال افزایش است .
3- تجدید حیات مذهبی وسیله ای برای پرکردن خلا هویت در حال رشد است .
4- رفتار منافقانه غرب موجب رشد خودآگاهی تمدنها دیگر شده .
5- ویژگیها و اختلافات فرهنگی تغییر ناپذیرند .
6- منطقه گرایی اقتصادی و نقش مشترکات فرهنگی در حال رشد است .
7- خطوط کسل موجود بین تمدنها جانشین مرزهای سیاسی دوران جنگ سرد شده است .
جنگهای آینده چگونه خواهند بود ؟
تانلر معتقد است درگیری اصلی در قرن بیست و یکم درگیری بین تمدن موج سوم (اطلاعات و ارتباطات ) با تمدنهای موج دوم (صنعتی) و موج اول ( کشاورزی ) است . او معتقد بر برتری جهان فرا صنعتی در شکل انقلاب اطلاعات و ارتباطات است . به نظر او انقلاب کشاروزی هزاران سال طول کشید ، ظهور تمدن صنعتی نیز قرن طول کشید ، اما موج سوم طی چند دهه آینده به کمال می رسد . در این جریان حاکمیت برخی دولتها نیز متزلزل شده و ناچار به پذیرش دخالت فرهنگی و اقتصادی کشورهای غربی شده . او سرچشمه تمدن موج سوم را آمریکا شروع این موج را جنگ آمریکا علیه عراق می داند در این موج صمیت در سلاحهای غیر مرگبار به بیان می آید این سلاحها به دلیل آثار و صدمات روانی دراز مدتی که به جا می گذارند بسیار برتر از سلاحهای کشنده هستند . برنامه ریزان نظامی در جنگ های آینده قصد دارند بدون کشتن سربازان و بدون نابودی کامل هدف دشمن را تسلیم کنند.
فصل سوم
دیدگاه جامعه شناختی و جنگ
از نظر زیست شناسی جنگ ، جنگهای ابتدایی جنبه انفرادی داشته . اما در جوامع متمدن به دلیل توسعه و روابط اجتماعی ازدیاد جمعیت و افزایش وسعت حکومتها به ستیزه گروهی تبدیل شده است . برخی ازمکاتب جامعه شناسی با دیدگاههای متفاوت به ضرورت اجتماعی جنگ پرداخته اند .
اشتانیمتز
جنگ را یک اصل اساسی پویایی اجتماعی می داند . او موانع علمی جنگ است و معتقد است جنگ از بین نخواهد رفت ونباید هم از بین برود .
گاستون بوتول :
جنگ را ابزاری در جهت حدف اضافه جمعیت انسانی و از بین بردن اضافه تولید اقتصادی می داند .وعنوان می کند که ای کاش روش دیگری برای این تعدیل صورت می پذیرفت .
دوپاره تو
جنگ را ابزاری لازم جهت گردش نخبان می داند .
ماکس وبر
جوغمع همواره مجموعه ای هماهنگ نیستند و برای رسیدن به نظم و هماهنگی مجبور به نبرد و درگیری اند . او نبرد را یک رابطه اجتماعی بنیادی می داند . رابطه ای که از طریق تحمیل اراده یکی بر دیگری ایجاد می گردد . او مبارزه طبقات و افراد برای رسیدن به قدرت را همیشگی و دائمی می داند . او مبارزه را در همه صحنه های اجتماعی می بیند اما حق تقدم را به سیاست خارجی می داد .
او معتقد بود سیاست قدرت بین ملتها مشکلی از مبارزه برای بقا در بین طبقات و ملتها می باشد و سیاست بدون مبارزه و خشونت را مردود می داند .
دورکهیم
جنگ نشانه یک بیماری یابی نظمی اجتماعی است . او معتقد بود جنگ عامل حرکت تاریخ نیست و وجود قهر امری سازگار با نظم تاریخ و جامعه است .
آکوست کنت
او خود را پیامبر صلح معرفی کرد . به نظر او در انسان دو تمایل خودخواهی و دگرخواهی وجود دارد .و حس دگرخواهی انسان تمدن را به وجود می آورد . او در پیروی از مراحل سه گانه علم : مرحله ربانی – مرحله فلسفی و مرحله علمی معتقد است که در مرحله ربانی مردم هنوز حس خود پرستی دارند و محور امور برجنگ و جدال بوده و جنگی حاکم است . در مرحله فلسفی مردم به دنبال تحصیل حقوق ، قانون ربانی زندگی جدیدی بودند . و در مرحله علمی همه به دنبال حل مسائل اجتماعی ، اقتصادی و توسعه تمدن بودند . به نظر او جنگ در جامعه صنعتی نقشی ندارد . وکارکرد جنگ در مرحله ربانی است و جنگ نقشی دو گانه بازی می کند : مانوس کردن انسان های هرج و مرج طلب با کار و نظم – شکیل دولتهای بزرگ به نظر کنت با افزایش روح صنعتی و ترقی و توسعه جنگها از بین می رفتند .
توکویل
او معتقد است جوامع دموکراتیک چندان تمایلی به جنگ نخواهند داشت . این جوامع در زمان صلح تا در به جنگ نیستند و در هنگام جنگ هم قادر به خاتمه دادن به آن نیستند . همچنین او سربازان حرفه ای و درجه داران را جنگ طلب می داند . زیرا در زمان جنگ می توانند سوال گرفته و بر افتخارانشان بیافزایند .
مارکیست – لنینستها
آنها معتقد هستند که همزیستی مسالمت آمیز جانشین جنگ سرد می شود . البته همزیستی نمی تواند ایستاده باشد بلکه باید همراه با توسعه ، مبارزه و قدرت باشد . آنها معتقد بودند که جنگ عادلانه آزادبخش خلقها و مستعمرات در مقابل جنگ غیر عادلانه اسپریالیسم قرار می گیرد و جنگ روانها جانشین جنگ سلاحها می شود . این جنگ دایمی و پنهان است . لفین نیز بیان می دارد سیاست همان ادامه جنگ است با استفاده از همه امکانات و منظور او اولویت دادن به مسئله جنگ در مقابل سیاست است .
دیدگاه کارکردگرایی و جنگ
اساس این مکتب این است که هر کل از اجزایی تشکیل شده که این اجزا باید در خدمت کل باشد و هدف حفظ ثبات است . از جمله متفکران کارکرد گرا می توان به کنت – اسپنر و دورکهیم اشاره نمود .
کنت :
وجود روش تحقیق علمی را برای حل بحرانها و مشکلات اجتماعی ضروری می دانست . جامنعه شناسی او بیشتر بر مبنای ارزشها و قضاوتهای شخصی بنا گذاشته شده بود .
اسپنسر :
او نبیانگذار نظریه کارکرد گرایی ساختی بود و نظریه دارد ونسیسم اجتماعی را ارائه داد . و با این که از تکامل اجتماعی سخن می گفت ولی نظریاتش ضد انقلابی و حامی وضع موجود بود . او جوامع را برحسب رابطه شان با همسایگانشان به جوامع جنگجو و جوامع صنعتی تقسیم کرد . فلسفه بقای او عنوان می کند که آنهایی که توانسته اند در زندگی درام بیاورند . قوی تر از کسانی هستند که دوان نیاورده اند . او با دخالت قانون در روابط انسانها مخالف بود و قانون را برای رفاه کلی بشر زیانباری می دانست .
دورکیم :
او انسان را دارای دو بعد فردی و اجتماعی می دانست که بعد اجتماعی تنها از طریق جامعه رشد می یافت . کنش اخلاقی در فداکردن برخی امیال فردی به نفع گروه و جامعه صورت می گرفت . او علت خودکشی نظامیها را ایثار و فداکاری برای جامعه و نداشتن خوی فردیت می دانست و به این نوع خودکشی ، خودکشی نوع دوستانه می گفت . به طور کلی در دیدگاه کارکرد گرایان تعین کارکرد پدیده های اجتماعی ، شرط اصلی بیان آنهاست و آنها در تبیین جنگ به وظیفه ای که جنگها در طول تاریخ در جوامع بازی کرده اند توجه دارند .
دیدگاه ساخت گرایی و جنگ
به عقیده ساخت گرایان مسائلی گوناگونی که در زندگی بشر رخ می دهد معلول دگرگونیهای ساختی است و برای شناخت علل آن مشکلات باید به رای آنها نظر اندازیم تا قادر به شناخت آنها گردیم . جنگ هم یکی از مسائل و مشکلات زندگی اجتماعی است .
میلز :
او معتقد است وقتی جنگی در جامعه رخ می دهد . به وجود آورندگان جنگ به وجود آورندگان مسائل خصوصی و عمومی جنگ نیز هستند و همه این مسائل عمومی و خصوصی جنگ مسائل ساختی هستند و برای حل آنها باید مسائل سیاسی و اقتصادی حاکم بر شرایط موجود را در نظر گرفت . او معتقد است برای دسترسی به مفهوم ساخت اجتماعی و شناخت صحیح آن باید بستگیها و پیوستگیهای عوامل گوناگون را بررسی کرد
تالکوت پارسونز
یکی دیگر از کارکرد گرایان ساختی است او دو نوع رفتار اجتماعی را در افراد بیان می دارد . که یکی براساس انگیزه های شخصی و دیگری براساس منابع جمعی است . و فرد رفتاری را در نظر می گیرد که منطبق با خواست نظام اجتماعی است . او چهار خرده نظام دینی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی را نام می برد که در یکدیگر تاثیر همزمان دارند و یک سلسله علتهای گوناگون را به وجود می آورند .
طبق نظریه کنش او چون حریان کنش متقابل خصلت اجتماعی دارد نمی توانیم این کنش را بدون در نظر گرفتن نظام اجتماعی بررسی کنیم . او همچنین جنگ را مشخص ترین نمونه عامل جمعی می داند او کشمکشهای طبقاتی در اجتماع صنعتی غرب را نوع مرض بومی می داند .
کوزر
او معتقد است کشمکشهای اجتماعی پایداری اجتماعی را از بین برده و ساختار اجتماعی را به خطر می اندازد بنابراین اگر پایداری و ساختار اجتماعی را خوب تلقی کنیم باید ستیزه را بد بدانیم .
نظریه پردازان اجتماعی جنگ
بوتول نظریات نطریه پردازان را به دو دسته خوش بین و بدبین تقسیم می کند .
نظریات خوشبینانه : نظریاتی هستند که جنگ را زاییده ساختار اجتماعی می دانند بنابراین سن یمون کنت ، اسپنر و تارد را می توان خوشبینان جنگ نامید .
نظریات بدبینانه : نظریاتی هستند که جنگ را پیده ای ابدی و مفید می دانند که در تمام طول حیات بشر حضور داشته و جزء ذات انسانهاست و پایدار می ماند . از جمله متفکران بدبین می توان به ایزوله ، کمپلوویچ و مارکسیستها اشاره نمود .
نظریه جامعه شناختی جنگ
نظریه دارد نیسیم اجتماعی
در جامعه شناسی آمریکا از جامعه شناسی زیست شناختی با اهمیت زیاد یاد می شود . این نوع جامعه شناسی مدیون نظریه آرگانیک جامعه است که بانی آن اسپنر می باشد . نوویکو در همین زمینه بر همبستگی جامعه شناسی و زیست شناسی تاکید می نماید و جنگ را قانون نبردها د رمیان جوامع می داند . این نظر بعدها مقدمه پیدایش نظریه دارد نسیم اجتماعی شد . که منشا بسیاری از جنایات بشری و توجیهه کننده بسیاری از اعمال خلافکاری و تبعیضهای غیر انسانی است .
نظریه ستیز
کوزو : معتقد است که منازعه و ستیز ، همانند همکاری و تعاون ، کارکردهای اجتماعی دارد .
هگل : هر وضعیتی را تز و کشمکشهای حاصل از آن را که مخالف آن می باشد آنتی تز می نامد . و از تضاد و درگیری این دو وضعیت نستز به وجود می آید . ونستز پس به تز جدیدی تبدیل می شود و این جریان ادامه دارد .
مارکسیستها معتقدند که ستیز وسیله دگرگونیهای اجتماعی است و این دگرگونی موجب ایجاد جامعه ای متعادل و خوب می گردد . آنها معتقد هستند از تضاد بین کارگران و روابط تولیدی انقلاب ودگرگونی های اجتماعی شکل می گیرد . این دگرگونهای یک ضرورت تاریخی هستند ودر نتیجه این تضاد مردم به آگاهی می رسند .
دارندروف : معتقد است جامعه شناسان باید دگرگونی را که حاصل ستیز و درگیری است مطالعه کنند و این تیز لازمه کارکرد گروههای اجتماعی و استمرار زندگی است .
نظریه جنگ و صنعت
درباره جنگ و صنعت دو نظر متضاد وجود دارد .
الف - نظریاتی که در آنها پیش بینی می شود که به موازات افزایش صنعتی شدن تمایل به جنگ بیشتر شود .
مثلاً : اسپنسر معتقد بود که علت جنگ وجود و یا دعدم وجود ستیز با همسایگان است پس جوامع پیشرفته صنعتی هم می توانند جنگجو باشند . یا افرادی مثل نیمچه ، گمبلوریچ ، ایزوله معتقد بودند . شهرنشینی و دموکراسی توده ای زمینه ساز جنگ برای حکومتهای ستیزه جو است .
ب - نظریاتی که در آنها پیش بینی می شود با افزایش صنعتی شدن احتمال وقوع جنگ کاهش یابد مثلاً کنت و سن سیمون معتقدند که جنگ از مشخصه های دوران پیش از صنعتی شدن است و در عصر صنعت جنگ وجود نخواهد داشت .
کوهن هم معتقد است جوامعی که از نظر فرهنگ و اقتصاد کاملاً صنعتی شده اند . کمتر تمایل به جنگ دارند و این به علت خسارات شدید مالی و هزینه های فوق العاده و تلفات انسانی بالاست بنابراین احتمال جنگ در کشورهای تازه صنعتی شده بیشتر است . پس به طور کلی گسترش و پیشرفت صنعت و تولید انواع تسلیحات غرب و فوق العاده خطرناک کشورهای صنعتی را متقاعد نمود که نتیجه هرگونه جنگی نابودی کامل تمدن و جوامع انسانی است . نوا وجود این گونه تسلیحات عامل باز دارندگی جنگ شد .
جنگ و اندیشه نظامی در تفکرات صاحب نظران جهان
منتسیکو
او در کتاب روح التوافیق خود انسان را مقدم برجامعه می داند . به نظر او انسان به خودی خود به هیچ وجه ستیزه جونیست و وضع طبیعی وضعی است که اگر صلح حقیقی در آن حاکم نیست ولی حالت جنگ و صلح برای آنها یکسان است . به عقیده او جنگ نمودی اجتماعی است و هدف سیاست آن است که جنگ و نابرابری را در جامعه کاهش دهد .
ژان ژاک روسو
به نظر او جنگ نتیجه روابط بین الملل است نه روابط بین افراد و جنگ از اصطحکاک منافع مادی پیدا می شود نه از اختلافات معنوی افراد و جنگ نه در حالت طبیعی پیدا می شود و نه درحالت اجتماعی چون در زندگی اولیه بشر هنوز مالکیت دایمی وجود نداشت و زندگی آنها تحت اطاعت قوانین است .او درگیریهای دو نفره را جنگ نمی داند چون صورت رسمی و قانونی ندارد . (همان دوئل ) به نظر او اگر دولتی قصد جنگیدن با دوستی دیگر را دارد باید به طور رسمی اعلان جنگ دهد . در غیر این عمل او شبیه راهزنان است . همچین در حین جنگ نباید به جان و مال مردم کاری داشته باشد . چون هدف نابودی دولت دشمن است به محض اینکه اسلحه های خود را بر زمین گذارند دیگر دشمن محسوب نمی شوند .
گاندی :
او مبارزی بود که از طریق تظاهرات غیر خشونت آمیز برای استقلال و آزادی کشورش با دشمن می جنگید او علاقه بسیاری به مسئله نجسها ، آشتی مزته ها و احیای روستاها داشت و اینها را اقدامات مکمل علیه سلطه می دانست . به نظر او ارتش باید از بین برود و اگر به کشور حمله شد . هنگهای صلح با روش عدم خشونت باید در مقابل آنها بایستد ، همچنین دولت نیز به صورت بسیار ضعیف باید وجود داشته باشد و نیروهای انتظامی هم باید نقش باز دارندگی ایفا کنند و زندانها نیز باید به آموزشگاه تبدیل شوند . به نظر او در مقابل زور و ستم باید پایداری کرد . اما این مقابله نباید با خون ریزی و طغیان همراه باشد .
توماس هابز :
به عقیده هابز در حالت طبیعی انسان دشمن انسان است . هرکس هرچه می خواهد برای خود و به ضرردیگری می خواهد . همه با همه در جنگند و هر که زورش بیشتر است امور را به نفع خویش رقم می زند . و این حقی است طبیعی زیرا در غیراینصورت امنیت وجود نخواهد داشت . فلسفه او مادی است او بنیاد علم را حس ، بنیاد اخلاق را سود و زیان و بنیاد سیاست را زور و استبداد می داند . او معقتد است دولتهای مستقل به خاطر استقلالشان پیوسته به یکدیگر حسادت می ورزند . از همه بیم دارند استحکامات خود را آماده نگه می دارند و به کشورهای هم جاسوس می فرستد وپیوسته در حال جنگ هستند او وضع طبیعی را وضع جنگ می داند که در آن نه عدل وجود دارد و نه ظلم ، نه خوب معنی دارد و نه بد .
جان لاک
او معتقد است که وضع طبیعی ، جنگ و جدال و پیروزی نیرومندان بر ضعفا نیست و انسان حق ندارد هرچه م یخواهد انجام دهد .او آزادی را در تسلط فرد بر نفش خویش خلاصه می کند . او به اعتدالال در امور سیاسی و فلسفی معتقد است و به نظر او برای جلوگیری از زورگویی انسانها در روابط بین آنها باید دولت تشکیل گردد و نظم و قانون برقرار شود . و در صورت بروز اختلاف و جنگ میان درستها باید از ابزار مسالمت آمیز استفاده نمود .
ابن خلدون
او رابطه انسان با انسان را با توجه به تجاوزگری ذاتی انسان تبیین می کند و خوی تجاوزگری را تهدیدی برای اصل نظام تعاون و معیشت انسان می داند .اصل تضاد هم ازدیدگاه او بیان یک گروه بودی بدون طبقه و یک جامعه حضری طبقاتی وجود دارد . وی تامین دولتها را که قدرتهای سیاسی هستند و هون همکاری و حمیت گروهی (عصیت )می داند که در مبارزات موجب پیروزی می شود . به نظر او اقدام بدوی و یا دیه نشین فدی و حشیگری و خصلت عطبیت بیشتری دارند . و اقوامی تواناتر و پیروزمند تر هستند . او دولت را برای تمدن و عمران ضروری می داند . و این امر در سایه دو خورد و کشتر و غلبه بر اقوام ضعیف فراهم می آید .
ادامه دارد...
[ پنج شنبه 92/11/10 ] [ 11:36 عصر ] [ جلال ]